می نویسم از عشق..از چیزی که به قلب بیمارم آمد..خانه ی متروک
دلم..
خانه ی سیاهی ها را نورانی کرد با قدومش..می نویسم از عشق..
از تو ای چیزی که به قلبم اومدی و شدی همدم و مونس
دل تنهایم..می نویسم از تو..
از تویی که عشقت آتش به جانم زد..می نویسم از تویی که
عاشقم کردی وبا دستان پر
مهرت مرا به شهر آرزوها بردی..می نویسم از اشکهایت..از
بوسه هایت..
از به آغوش کشیدن هایت..آری با تمام قدرت می نویسم.. می نویسم دوستت
دارم..
می نویسم از خودم..از قلب بیمارم و از چشمان گریان و دله نشسته به
انتظارم..
می نویسم از سرنوشت وتقدیر بی رحم و نامرد این دنیایم..می نویسم از درد
دوری تو..
می نویسم از درد انتظار تو..می نویسم از دوست داشتن تو..می نویسم از عشق
تو..
می نویسم با دستانی لرزان..می نویسم عاشقت هستم..می نویسم دیونه ی عشقتم..
می
نویسم پرودرگارم من عشقمو می پرستم..تا توان دارم از تو می نویسم..
با من بمان که
من بی تو صدایی خسته در بادم...
بمان با من در این اندوه بی پایان...
بمان تنها تو
در کنارم...