ای تمام غزل ها فدایت
پشت اندیشه ها رد پایت
مانده بر شانه شعر هایم
بار سنگین افسانه هایت
با همین بیت های مه آلود
می سرایم دلم را برایت
هستیم جز همین شعر ها نیست
باز می ریزم آن را به پایت
جای صد زخم در سینه دارم
از تو اما ندارم شکایت
خلوت سرد و سنگین دل را
پر کن از موج گرم صدایت
از توچیزی نمی خواهم آری
جز همین خلوت بی ریایت
با تو باید شبی بود تا دید
غیرت سبزت،ای بی نهایت
اسماعیل حسن زاده