سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى نهفته در زیر زبان خویش است . [نهج البلاغه]

مرا دوست بدار اندک ولی طولانی

 
 
درباره عشق(سه شنبه 89 مرداد 5 ساعت 6:13 عصر )
سلام .( میدونم بد مینویسم ولی شما ببخشید ) واقعا تا حالا فکر کردید که : 1ولا : چه قدر ما انرژی بیهوده صرف مسائلی میکنیم که د ر واقع هیچ ارزشی ندارن ؟؟؟ 2ومن : وچه قدر چیزهای زیادی در اطراف ما هستند که واقعا انسان باید برای اونا انرژی بزاره ؟؟؟  ولی نمیزاره [...]

 
درباره عشق(سه شنبه 89 مرداد 5 ساعت 6:12 عصر )
سلام .( میدونم بد مینویسم ولی شما ببخشید ) واقعا تا حالا فکر کردید که : 1ولا : چه قدر ما انرژی بیهوده صرف مسائلی میکنیم که د ر واقع هیچ ارزشی ندارن ؟؟؟ 2ومن : وچه قدر چیزهای زیادی در اطراف ما هستند که واقعا انسان باید برای اونا انرژی بزاره ؟؟؟  ولی نمیزاره [...]

 
درباره عشق(سه شنبه 89 مرداد 5 ساعت 6:12 عصر )
سلام .( میدونم بد مینویسم ولی شما ببخشید ) واقعا تا حالا فکر کردید که : 1ولا : چه قدر ما انرژی بیهوده صرف مسائلی میکنیم که د ر واقع هیچ ارزشی ندارن ؟؟؟ 2ومن : وچه قدر چیزهای زیادی در اطراف ما هستند که واقعا انسان باید برای اونا انرژی بزاره ؟؟؟  ولی نمیزاره [...]

 
???تا کی؟؟???(شنبه 89 مرداد 2 ساعت 2:59 عصر )












تا کی ؟..تا کی عاشق باشم و از عشقم دور؟...تا کی اسیر تنهایی هایم
باشم و از یارم


دور...؟تا کی باید به خاطر دوری تو اشک بریزم و حسرت آن دستهای گرمت را
بکشم..؟


تا کی باید از خدای خویش التماس کنم تا تو را به من برساند،نزدیک ونزدیک تر
کند


تا بتوانم تو را  درآغوش بگیرم؟...تا
کی باید صدای غم انگیز آواز مرغ عشق را بشنوم


ودلم برایت
تنگ
شود؟؟.. تا کی باید غروب  پر درد عاشقی را ببینم و دلم بگیر!...تا کی
باید


تنهایی به خورشیدی که آرام آرام به پشت کوه ها می رود نگاه کنم؟..تا کی باید
لحظه ها و


ثانیه ها را
یکی یکی بشمارم تا 
لحظه دیدار
تو
فرا رسد؟..خسته ام..!!خسته ام..!!


یک عاشق
خسته...عاشق بی سر پناه..عاشقم!یک
عاشق
دیوانه و
سر به هوا..تا کی باید


کنج اتاق
خلوت دلم بنشینم و با کاغذ و قلم خود درد
و دل کنم؟
تا کی باید
دلم را
به فردا ها


خوش کنم و بگویم
آری فردا وقت رسیدن
است!..تا کی باید در سرزمین
عشاق سر به زیر باشم


و چشمهای
خیسم را از دیگران
پنهان کنم؟...تا کی باید بگویم که عاشقم،ولی
یک عاشق تنها،


عاشقی که معشوقش
در
کنارش نیست!..تا کی باید در انتظارت زیر باران بنشینم و
همراه با


آسمان بنالم و
ببارم..و تا کی با دستهای
خالی،با آغوش سرد،با دلی خالی از آرزو و امید،


با چشمانی خیس و شاکی زندگی کنم؟..تا کی ؟...




 
???می نویسم از عشق???(شنبه 89 مرداد 2 ساعت 2:59 عصر )




می نویسم از عشق..از چیزی که به قلب بیمارم آمد..خانه ی متروک
دلم..

خانه ی سیاهی ها را نورانی کرد با قدومش..می نویسم از عشق..

از تو ای چیزی که به قلبم اومدی و شدی همدم و مونس
دل تنهایم..می نویسم از تو..

از تویی که عشقت آتش به جانم زد..می نویسم از تویی که
عاشقم کردی وبا دستان پر

مهرت مرا به شهر آرزوها بردی..می نویسم از اشکهایت..از
بوسه هایت..

از به آغوش کشیدن هایت..آری با تمام قدرت می نویسم.. می نویسم دوستت
دارم..

می نویسم از خودم..از قلب بیمارم و از چشمان گریان و دله نشسته به
انتظارم..

می نویسم از سرنوشت وتقدیر بی رحم و نامرد این دنیایم..می نویسم از درد
دوری تو..

می نویسم از درد انتظار تو..می نویسم از دوست داشتن تو..می نویسم از عشق
تو..

می نویسم با دستانی لرزان..می نویسم عاشقت هستم..می نویسم دیونه ی عشقتم..

می
نویسم پرودرگارم من عشقمو می پرستم..
تا توان دارم از تو می نویسم..

با من بمان که
من بی تو صدایی خسته در بادم...

بمان با من در این اندوه بی پایان...

بمان تنها تو
در کنارم...




<   <<   6   7   8   9   10   >>   >




بازدیدهای امروز: 4  بازدید

بازدیدهای دیروز:15  بازدید

مجموع بازدیدها: 73552  بازدید


» لینک دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «