نمانده فاصله از چشم های تو تا من
ببین تو خیره در آیینه ام شدی یا من
به لطف چشم تو فصل پرنده نزدیک است
به چشم شاعر چشم انتظار،حتا من
برای دیدن زیباترین منظره ها
همیشه نوبت همسایه بود ، حالا من
چه چشمهای قشنگی ! خدا به خیر کند
دچار این همه زیبایی تو تنها من
شروع وسوسه در ذهن خام آدم : تو
نیازمند همین حیله های حوا : من
به اوج بوسه و لبخند و شعر خواهی رفت
تو می روی و خدا شاهد است اما من
فقط سلام مرا پاسخی مطمئن ترباش
جواب مساله ی عشق و نان و گل با من
گاهی هوای من به سرت می زند ولی
پس می رود بدون درنگ و معطلی
گاهی برای با تو نشستن ذخیره است
جایی کنار جای خودت روی صندلی
کف می زنی به حسّ غزل های دائمم
حتی چرند های پر از نقد اولی
داری برای او عددی می شوی تو هم
حظ کن! چه لحضه های خوش و خوش مبدّلی
اما هنوز چیز زیادی نرفته که
هرچیز می رسد به همان جای اولی
هر دفعه دست رد زده ای خواهش مرا
این دفعه پاسخی بده از جنس یک بلی
یک خانه ی بدون جواب و پر از جواب
انگار این تویی که معمای جدولی
دارد هوای من به سرت می زند ولی
در فصل های گرم تماشا به تو رسید
می خواستم بدون تو از خویش بگذرم
پایان این قدم زدن... اما به تو رسید
بحث دوباره بین من و. بین شعر ها
با حرف های رو به درازا به تو رسید
حق دخیل بودن در شعر های من
با کسب اکثریت آرا به تو رسید
از تو سکوت تلخ... همیشه نصیب من
از من همیشه صبر و مدارا به تو رسید
این شعر هم مطابق طبع همیشگیم
مانند چند مصرع بالا به تو رسید
شعرم تمام می شود...این بار هم غزل
مثل همیشه موقع امضا به تو رسید
اشکاتو نایده میگیرم اخه دلم مثل یک سنگه تو میگی تلخ جدایی من میگم یک جورای قشنگه تک به تک حرفاتو من زیر پاهام می زارم من میگم گذشته از من که بخوام برات ببارم توی شب رد نگامو از ترانه ها می گیری اما من پیدا نمیشم تو بیخودی اسیری من میگم گم شدم تو همین حوالی تو میگی بزار بمونی تک ستاره من تو اسمونی دیگه سخته حتی خنده اما تو باورت نمیشه به خدا قسم که زندگی بی تو همینه گفتی از تو می نویسم روی قطرهای بارون بهارو ازمن گرفتی رسم زمستون همینه گفتی که میخوای بسازی یک ترانه برای چشمام تو خبر نداری ترانه واسه چشمام معنی نداره گفتی پرواز قشنگه میدونم تو اینو میخوای دیگه منتظر نمون تو پر پروازمو خیلی وقت که چیدی